ایلیا محمدیایلیا محمدی، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

ایلیا نفس مامان و بابا

چهارشنبه سوری....گردش دربند...

این پست مجددا آپدیت شده. امسال چهارشنبه سوری افتاده یه روز قبل از روز عید... ما امسال اومدیم خونه مامان بزرگ (مامان بابا)تا چهارشنبه سوری و البته فرداش عید رو دور هم باشیم. عمه نادیا هم چندتا از این ترقه و فشفشه های بیخطر برای تو و امیر حسین خریده بود... ما هم با هم رفتیم تو حیاط که یکم ترقه بازی کنیم که دیدیم انقدر هوا پسه  و دور از جون عین جنگ جهانی سومه گفتیم تا مصدوم و مجروح ندادیم پا به فرار بزاریم.... خلاصه سریع جیم شدیم تو خونه و چند تا عکس بیشتر نشد بگیریم...حــیف... آخر شبم رفتیم دربند کباب زدیم...جای همه خالی،تا دوازده شب بیرون بودیم و سه تا رستوران رفتیم(دوتاش برای قلیون) عکسها ...
30 اسفند 1391

تولد 8 سالگی امیرحسین پسر عموی مهربووون ایلیا

  امروز تولد  پسر عموی خوشگلت امیرحسین بود...امیر حسین جون هشت ساله شد... هـــــــــــــــــــــــــــــــــورااااااا.....مــــــــــــــــــــــــــــــــــــبارک باشـــــــــــــــــــــــــــــه... خیلی خوش گذشت دست عمو مجیدت درد نکنه... شما هم حسابی با امیر حسین و نیما و محمد مهدی(دوستهای امیرحسین)حسابی بازیو شیطوونی کردین... بریم ادامه مطلب واسه عکسها... اول از همه کیک خوشگل امیرجووون: اینم کادوهای مجهووول!!! که بعدا معلوووم !!! شد... ایلیا قبل از شروع مراسم در حال درستیدن موها!!! اینم امیر جون حاضر و آماده... جمع دوستان بسیاااااااااااار آرام!!! ...
22 اسفند 1391

یه قرار همسایگی ناگهانی 2

امروز به طور ناگهانی و کاملا یهویی!!!تصمیم گرفتم به هدی جون وآقا مبین زنگ بزنم و دعوتشون کنم واسه یه قرار عصرونه ایی!!! گوشی رو برداشتم و زنگ زدم به خونه ی هدی ...فکر میکنین چی شد؟؟؟ مبین جونم گوشی رو برداشت و کلی باهام حرف زد و احوال پرسی کرد!!! خیلی کیف کردم...خاله فدای صدات... خلاصه بعد از قرار و مدار حدود ساعت ٤ و نیم زنگ خونهمون به صدا در اومد و دوتا مهمون عزیزم از راه رسیدن... ایلیا اولش لالا بود و مبین همش میگفت پاشوپاشو...ایلیا هم خیلی شیک و سریع پاشد و یکم اطراف رو نگاه کرد و کاملا کپ کرده بود...خلاصه بعد از ده دقیقه یخ بچه ها آب شد و حـــــسابی با هم بازی کردن... تو سروکله هم میزدن ... همدیگرو هل میدادن...
15 اسفند 1391

یه قرار همسایگی،ناگهانی!!!

امروز خاله هدی،مامان مبین جون در یک اقدام ضربتی ما رو به خونشون دعوت کرد... ما هم شال و کلاه کردیم و به سرعت راهی خونه خاله هدی شدیم. مبین و ایلیا خیلی با هم جور بودن هر دو آروم و مهربون و غیر از یکی دو مورد درگیری کوشولو سر صندلی هیچ اتفاق خاصی نیافتاد. مثل دو تا پسمل خوب باهم بازی میکردن و این طرف اون طرف میرفتن،نقاشی کشیدن،کتاب خوندن فیلم المو رو دیدن و خلاصه خیلی خوش گذشت... ما هم از فرصت استفاده نموده،بسیار درد دل کردیم... خلاصه هدی جون،از همه چی ممنونم خیلی خوش گدشت. بریم ادامه ی مطلب...     مبین خوشگله: آقا کوچولوی میزبان: وای چقدر اسباب بازی جدید: وقت ناها...
9 اسفند 1391

چند سکانس جدید از ایلیا

اینجا ایلیا لباس محلی کُردی پوشیده،بهش میاد؟(بچم یه پا کُرده!!! ) اینم خرسی محبوب ایلیا که تازگی باهم میخوان!!! وقتی کیف لوازم آراش مامان ربوده میشود:(خودشو خوشگل کرده مثلا!)                                                              پایان. ...
8 اسفند 1391

یک روز با ایلیا...

صبح با هم رفتیم خرید و چرخ سواری!!! ظهر با یکی از دوست دخمل هات(همسایه مامان بنده)سوفیا قرار داشتی.: همین دیگه از عصر و شب عکسی ندارم ...
1 اسفند 1391

بیست و دوم بهمن و یه قرار توووپ نینی سایتی!

ما امروز خونه ی یکی از دوست های مهربوونم سمانه جوون دعوت بودیم. سمانه جون من از همین جا دوباره از زحمات بسیار زیادی که متحمل شدی(مخصوصا غذا و ترکیدگی خونه ات ) تشکر میکنم...مممنووونم. بریم ادامه ی مطلب:   اول از همه میزبان کوچولوومون : کیمیا خانووم که یکمی بی حال بود...عزیزم. و طبق قانون لیدیز فرست:تلما خانوم مهربون و خوش قلب. باران خانووم که رفتارش رو خیلی شبیه ایلیا دیدم. حدیث خانووم گل: دیبا سادات که ماشالله خیلی تپلی و جیگر بود: و حالا پسمل عسلها: سید بردیا:یکمی بد اخلاق ولی تو دل برو و جیگر. سید مهدی:خوشگل و با جذبه یک مرد بسیار بزرگ!!! ...
22 بهمن 1391

بیست و یک ماهگی ایلیا

عزیزم بیست و یک ماهگیت مبارکه...وای که چقدر زوووود میگذره... برات بهترین ها رو آرزو دارم پسر مهربوونم. دو عکس از ایلیا در یک دقیقه...!!!(فقط یه کوشولوو تفاوت دارن!!!) اینجا الکی خوابیده!!! ژست رو دارین؟؟؟ و اینجا ناگهان قاطی کرد (هنوز نفهمیدم چـــــرا؟!) اصن یــــه وضـــی!!! ...
21 بهمن 1391

ایلیا و یه دیکشنری جالب و جدید !!!

ایلیا این روزها خیلی تو یادگیری لغات و حرف زدن پیشرفت کرده و تقریبا هر لغتی رو که گفته بشه با درصدی خطا میتونه تلفظ کنه.... البته ایلیا تو این کار روش خاص خودشو به کار میبره!!! یه روش کاملا جدید و جالب... در پایین میتونید چند از لغتهایی که ایلیا روزمره ازشون استفاده میکنه با تلفظ خاص خودش ببینید. گوش =گوشت * گوشت =گوشت. داداش =داداشت * چیپس =بیست. جیش =جیشت * قاشق =قادوشت. اسب = ابست * موش =موشت. پهن = پنت * اون= اونت. خاموش = خاموشت * بس =بست. بلوتوث = بدووست * کندن =کنت. و ... لازم به ذکر است تمام ت های اضافه شده،ساکن میباشند! وبقیه...
15 بهمن 1391