اندر احوالات پارک رفتن آقا ایلیا 1
ایلیا جونم پارک رفتن شما هم داستانی شده واسه خودش...
وقتی خونه مامانی(مامان بابا)هستیم کلا هوس پارک میکنی و میگی بریم پارک ، بچه ها بازی کنیم!!!
البته خونه ی اونیکی مامانی(مامان مامان) کلا هوس بوستان و ماشین سواری و ...براهه!
وقتی میریم پارک هم کلا عاشق دوست پیدا کردنی و از هرکی خوشت میاد میگی : سلااااام خوبی؟
و دنبالش راه میافتی...و بعد انقدر دلبری میکنی که طرف مقابل با وجود تفاوت سنی قابل توجه دوستت میشه و وای به روزی که دوستت !!! زودتر از خودت بره خونه....گریه و داد و بیداد راه میندازی و صداش میکنی دوستم...نرو خونه...
خیلی درام شد بریم عکسها...
ادامه مطلب...َ
در حال سرسره سواری:
قربون اون خنده ی واقعی و بی ریات بشم مامانی...
قربون نگاه خوشگلت ، پاینده باشی جان مادر.
اینم یه روز دیگه (شبه) اینو بگم اصلا از تاب توی پارکها خوشت نمیاد(از چشمات معلومه!)
پایان...