یه روز خوب تو مجموعه تفریحی بازینو
امروز منو بابایی یهویی تصمیم گرفتیم بزنیم بیرون و ببریمت یه شهر بازی خوب.
خلاصه از خواب ظهر انداختیمت و بردیمت شهربازی بازی نو
جای بزرگ و خوبی بود . خوش گذشت البته بیشتر به منو بابایی چون تو یه کم از اسباب بازی های حرکتی ترسیدی
بجاش منو بابا کلی بازی کردیم .من بیچاره سوار یه بویینگ شبیه ساز پروازی شدم انقدر منو زد تو درو دیوارش بدن درد گرفتماینم شد بازی ؟
بابا هم سوار این ماشین بزرگها شد و مسابقه داد و قهرمانت شدو تو مدام نگران بودی که از ماشینه بیافته.میگفتی بابا نیافتی مواظب باش.
کلا چشمت ترسیده
ادامه مطلب
این اولین اسباب بازی بود سوار شد کشتی بود.ولی فقط خاموششو دوست داشت بعد از روشن کردنش یکم تعجب کرد و بعدم سریعا پا به فرار گذاشت...یه همچین پسمل شجاعی دارم من...
این شد که بقیه وسیله هارو بزور سوار شد و کشت مارو هی روشن میکردیم گریههه که بیام بیرون.
اصن یه وضی اینجا فکر کنم دایناسوری چیزی از پشتمون رد شد...یووهوووی الکی ذوق کرد
اینجام با آقای پدر عزیز
قبل از روشن شدن
بعد از روشن شدن: ایلیا در حال تلاش برای فرار و بابا در حال تلاش برای جلوگیری از فرار
قیافه ایلیا روولی لامصب ماشینه عین چی چپ و راست میشدا حق داشت بچه
ایلیا و پیروزی غرور آمیز " فرار "
اینم از ماشینی که بابا باهاش بازی کرد اول بزور نشوندیمت پیش بابا ماشینه که روشن شد الفرارررر.
یعنی شجاعت میباره هااا
فرار کردی و از دور نظاره گر بازی بابا بودی و نگرااااننننننن...بابا نیافته ...الان میافته و...از فیست معلومه
و در آخر تونستیم بازی مورد علاقه ات رو کشف کنیم...ده بار بازی کردی اینو...ههههه هلاک شدی
اینجام این پسمل کوشولو داشت به خوشی بازی میکرد ما گفتیم وایسونینش ایلیا هم سوارشه تا بلکه یاد بگیره از پسمله از بازیه نترسه ...هیچی دیگه سوارش کردیم دوتایی جیغغغغ میزدن و گریهههههه...یعنی شرمنده بابای پسمله شدیم گند زدیم به حال پسملش. تابه رو نگه داشتیم و پیادشون کردیم.
ترسوها
اینم دیدی گفتی هیولاااا و ماهم بسی از رنگش خوشمان آمد و به خاطر دل خودمان خریداری نمودیم
تموم شد دیگه