ایلیا محمدیایلیا محمدی، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

ایلیا نفس مامان و بابا

اندر احوالات پارک رفتن ایلیا 2

1392/5/4 4:26
نویسنده : فرناز فرجی
1,135 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی چی بگم از کارهات که روز به روز خاص تر و جالبتر میشه...چشمک

از عصری میگی پارک ، بچه ها ،پارک بچه ها... منم بالاخره تسلیم میشم و میبرمت پارک...

طبق معمول یه دوست پیدا میکنی و کلا دنبالشی...حتی میخوایی از تونل سرسره رد شی،لبخند

 با اینکه بلدی رد شی به دوستت میگی دستمو بگیر...و اونم دستتو میگیره و کمکت میکنه...

البته یکبار یکی بهت گفت نمیگیرم و من انقذذذذه دلم برات سوخت....!!!مژه

حالا اینها بکنار اونروز بعد از یکم بازی گیر دادی به یه آلاچیق خالی از سکنه!!!

وای مگه بی خیال میشدی...داشتی دیوونه ام میکردی...میدویدی توش داد میزدی و از میله هاش میامدی

بیرون و میرفتی تو دوباره یعنی قلبم در اومد... اصلا بچه ها و زمین بازی از مغزت پاک شده بود!!!کلافه

آخرشم با داد بیداد رفتیم خونه...منتظر

یعنی شیطنت از چشمات میبارید اون شبها....کاملا هم تو عکس معلومه...

 

شیطنت

بریم عکس...

سرسره...

پارک

من موندم چرا یهو اینهمه شیطون شدی؟!؟!خنثی

 

پارک

در حال بالا رفتن از جاهای دشوار...!!!

دوووشواری

تو آلاچیق مذکور وقتی عصبانی بودم و تو داشتی دلبری میکردی با لبخند! (فیگور لبخندت منو کشته)لبخند

پارک

بلههههه دیگه...عینک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ندا مامان یاسمین زهرا
12 شهریور 92 12:29
فدای تو بشم من یاسمین زهرا هم گاهی عجیب شیطون میشه