ایلیا محمدیایلیا محمدی، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

ایلیا نفس مامان و بابا

یه روز تو خونه اسباب بازی با ایلیا ی شیطون بلا.

1392/10/1 3:17
نویسنده : فرناز فرجی
2,499 بازدید
اشتراک گذاری

امروز که داشتیم تو راهروی بوستان رد میشدیم تا خونه ی اسباب بازی رو دیدیمهیپنوتیزم ، سریع گفتی :

""بیرم بچی ها بازی بوکو نم "" هیچی دیگه...منم دلررررححححممم عینکگفتم بریم حالا این بماند که برات چند ثانیه پیش بستنی دستگاهی گرفتم و وقتی هوس خونه اسباب بازی زد به سرت و گفتی بریم من گفتم باشه بستیتو بخور گفتی نمیخورم سیر شدم!!!منتظر

هیچی دیگه بستنی رفت تو آشغالها!!! منم خیلیییی ریلکس بودمدروغگو

بریم ادامه میگم چیه این سری با سری های پیش فرررق داشتیول

ایلیا و لگوبازی

این عکس مال یه هفته پیشه این جریانه... اینجام بستنی دستشه گفتم به موضوع میخوره خخخخنیشخند

بستنی ذکر شده سالم و لیس! نخورده بوذخنثی

ایلیا

 

واما قضیه اینسری: همونجوری که تو عکس معلومه توی اسختر توپ یه اسباب بازی فکری افتاده بود که اصلا جاش اونجا نبود...ایلیا هم خیلی متمدنانه ورش داشت گفت اینو نزارین اینجا...چشمتون روز بد نبینه یه بچه گودزیلای 5-6 ساله (دختر بچه) بهش  حمله کرد ... حمله هااا بخدا من از پسش برنیومدم...منتظر

یعنی یه وضی بودا...دو طرف صورت ایلیا رو محکم چنگ گرفته بود و ول نمیکرد بچه ام از ته دل فریاد میزد و میلرزید و فقط با دست تونسته بود بازوی گودزیلا رو بگیره هر چی زور زدم ول نمیکرد لامصب ...آخ

تا خودش ول کرد من هیچ کاری نشد بکنم لپ های ایلیا خراش خورده بود و قرمززز شده بود اون گودزیلا هم فرار کرد و ایلیا گریههه...منم خیلی ناراحت شدم...به مربیه میگم این چ وضعیه؟ گفت کدومشون بودن؟! منم اومدم بگم دیدم ای دل غافل این گودزیلاها که دوتان!!! (دو قلو بودن) اینم از شانس ما...کلافهمربیه گفت اونها آرومن...گفتم معلومه کاملا...بعدم یکم لپهای ایلیا رو ماساژ داد...ولی من نتیجه گرفتم بچه ی زیر چهار پنج سالو باید تحت نظر گذاشت اینجور جاهاچون من که آدم بزرگ بودم نتونسم دختره رو از ایلیا جدا کنم

البته یه راه خیلی یک داشت که با پشت دست بزنم تو دهنش که یه چیزی نزاشت نیشخند

اینو بگم که اصلا اتفاق خوبی نبود و رو ایلیا اثر گذاشت...جالب اینه تو بازی های بعدش از بغل یکی از دوقلوها رد میشد اخمش میکرد...میتونست مجرم رو تشخیص بده ولی من نه...میخواست نزاره دختره بازی کنه منم بهش گفتم نه اون دوستته دستش خورد به صورتت پسمل منم زودی باور کرد و دیگه چپ نیگاش نکرداز خود راضینظر شما چیه ؟ جای من بودین چیکار میکردین؟چقدر حرف زدما...

چند ثانیه قبل از حادثه:

اسباب بازیو دارین/؟

تلاش برای بالا رفتن مثل همیشه نیشخندخجالتکه نا موفق بود..

خونه اسباب بازی

و اما تفاوت اینسری...بالاخره طعم شیرین پیروزی...گاوچرانقیافشوووماچ

خونه اسباب بازی

اسب سواری ...زبان

خونه اسباب بازی

بالا رفتن از پله های سرسره بادی که به نتیجه نرسید خندهسقوووط

خونه اسباب بازی

و در آخر پیکاسو ی فسقلی وارد عمل میشودعینک

خونه اسباب بازی

همین تمومه.اوه

 

پسندها (2)

نظرات (7)

هدی مامان مبین
7 دی 92 10:53
اهای پسر مشکی پوش خیلیییییییییییییییییی دوستت دارم.... فرناز بخدا من جای تو بودم...یه دکتر روانشناس کودک به مامان دوقلو ها معرفی می کردم.. و اینکه نمی دونم من جای تو بودم چی می گفتم...امـــــــــــــــا ایمان دارم تو اون لحظه تو بهترین حرف دنیا رو زدی! چون مامان ایلیایی.... ببوسش که عکس موفقیتش عالیه!
فرناز فرجی
پاسخ
مرسی هدی جونم بابت نظرت...بووووس... رو چشمم.
صوفی مامان رادمهر
9 دی 92 8:56
وحشییییی ببخشید با تو نبودم با گودزیلا بودم من بودم وقتی بچه ها می خواست فرار کنه یه پشت پای شیک براش می گرفتم لااقل بخوره زمین جیگرم حال بیاد خخخخخخخخخ بزرگتر نداشت؟ به قول هدی تو بهترین حرف رو به ایلیا زدی والله تیمور لنگ که نمی خوایم تربیت کنیم که بندازیمش به جون گودزیلاهه
فرناز فرجی
پاسخ
هههههه...پشت پا رو خوب اومدی ایندفعه امتحان میکنم هههههه تیموووورررر
متین مامی ایلیا
10 دی 92 14:36
وایییییییییییییییییییییییییییی مادر دختره کجا بود؟؟؟ من که صبر و تحملم خیلی کمه، خداییش شما خیلی خوب برخورد کردی من اگه بودم به احتمال زیاد یه چک میزدم تو گوشش تا سه دور دور خودش بچرخه و نفسش بالا نیاد خشن نیستما ولی بچه های بی تربیت و که میبینم اعصابم خورد میشه
فرناز فرجی
پاسخ
پس دوومم خوب بوده خخخخخخخ دلم نیومد خووو
متین مامی ایلیا
11 دی 92 20:17
سلام عزیزم، یادمه تو وبت خونده بودم ایلیا آلمو رو خیلی دوست داره، تو این ادرس کد تغییر شکل موس پیدا کردم که عکس آلمو هستش گفتم ادرسش و برات بزارم دوست داشتی استفاده کنی http://webniaz.blogfa.com/page/m-shekl3
فرناز فرجی
پاسخ
ممنونم عزیزم الان میزارم
maman rania
12 دی 92 7:39
mashallah gol
خاطره مامان بردیا
6 بهمن 92 7:14
وای فرناز... من اگه جات بودم شهر و خبر کرده بودم و اونجا رو روی سرشون خراب می کردم یعنی چی؟!!! ... قربون پسمل خوش تیپ آروم و مظلوم خودمون.عاشق اون عکس پیروزی شدم
سپید مامان علی و تبسم
28 بهمن 92 11:23
نمی دونم با مواجه شدن با اینطور بچه ها چه رفتاری باید داشته باشم اما در هر حال اونها هم بچه اند اما تو بهترین کار رو انجام دادی شاید گودزیلاهه تربیت درستی نداشته فدای بازی کردنها و موفقیت ایلیا جون مهربونم بشم ببوسش
فرناز فرجی
پاسخ
آره خدایی خیلی سخته تصمیم گیری تو اون لحظات مرررسی عزیزم