چهارشنبه سوری....گردش دربند...
این پست مجددا آپدیت شده.
امسال چهارشنبه سوری افتاده یه روز قبل از روز عید...
ما امسال اومدیم خونه مامان بزرگ (مامان بابا)تا چهارشنبه سوری و البته فرداش عید رو دور هم باشیم.
عمه نادیا هم چندتا از این ترقه و فشفشه های بیخطر برای تو و امیر حسین خریده بود...
ما هم با هم رفتیم تو حیاط که یکم ترقه بازی کنیم که دیدیم انقدر هوا پسه و دور از جون عین جنگ جهانی سومه گفتیم تا مصدوم و مجروح ندادیم پا به فرار بزاریم....
خلاصه سریع جیم شدیم تو خونه و چند تا عکس بیشتر نشد بگیریم...حــیف...
آخر شبم رفتیم دربند کباب زدیم...جای همه خالی،تا دوازده شب بیرون بودیم و سه تا رستوران رفتیم(دوتاش برای قلیون)
عکسها در ادامه....
من و ایلیا:کاملا گرخیده و ترسیده!!!!.
ایلیا و امیر حسین جونم:نگاشون کنین،جفت شدن میخوان بترکونن.خخخخ
وحالا عکسهای دربند:
من و ایلیا و امیر حسین جون:
اینم من و ایلیا با غول حاجی فیروز رستوران!
پایان.