عید نوروز 92
بالاخره عید نوروز اومد و ایلیا جونم دومین بهار زندگیش رو دید.
امسال ما خونه ی مامان بزرگ پدری ایلیا مهمون بودیم...
و انقدر یهویی سال جدید رسید که نفهمیدیم کی عید شد!!! و همگی هول شدیم...
همشم تقصیر یه شبکه تلوزیونی که نا گفته بماند بهتره بود...
بهر حال پسرم امیدوارم امسال سال خوبی برای هممون باشه...
انشالله همه ی مریض ها شفا پیدا کنن و هیچ گرسنه ایی رو زمین نباشه...
ادامه:
من و ایلیا و بابا سعید مهربون.
اینم ایلیا که بچم اصلا حال و روز خوبی نداشت که بعدا تو یه پست جدا میگم چی شده بود...
عیدتون مبارک
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی