نوزده ماهگی ایلیا و یه عالمه کارهای جدید...
این روزها هر دقیقه و ثانیه اش برایمان تازگی دارد و خیلی خیلی جذاب است.
چون که تو هر لحظه با یه حرف جدید یا یه کار تازه و یا رفتار بامزه ما رو سورپرایز میکنی.
مثلا هر روز که از خواب پا میشی احوال تک تک اون هایی رو که میشناسی ازم میپرسی...
مامان، بابا؟ من:سرکاره. مامان،عمه؟ من :خونه اشونه.مامان،مانی(مامانی)؟ من: خونه اشونه .
مامان،عمو؟ من:خونه اشونه. مامان،امیر؟ من:رفته مدرسه.
و تو در حالی که خیالت از بابت مکان قرار گیری! همه راحت شده،با رضایت میخندی!
جند تا کتاب برات خریدم که شدیدا بهشون علاقمند شدی اسمشون میمی نی ه. و تا منو بیکار میبینی
کتابهاتو میاری تا برات بخونمشون...هر کدوم رو حداقل سه بار!!! آخرش مجبور میشم بپیچونمت!!!
جدیدا قهر هم میکنی...اگه چیزی رو که میخوایی بهت ندیم ، یا ازت بگیریم دراز میکشی رو زمین و سرت رو از ما بر میگردونی وجوابمون رو نمیدی.
وقتی هم که قراره قطره های ویتامینتو بخوری یاپا به فرار میزاری و بلند میگی نه نه نه...یا خودت میری بالش میاری و میخوابی روش و چشماتو محکم میبندی که مثلا من خوابم....واااایی اون موقع میخوایم بخوریمت...
اینم دیکشنری کلمه های جدیدی که یاد گرفتی.
قاقق:قاشق.....قنقال:چنگال......قاقوو:چاقو.....بامبه:قابلمه.....سی دی:سیدی....بییبی:بیبی انیشتن.
ابس:اسب.....اس:عکس.....گوگو:گوگوش!!!(عاشقشی).....درر:دسر.....دنده:دنت....مب:مبل....
اخخخ:یخ.....شیر:شیر.....
و اجزای ریزتر بدنت مثل چونه و ناف و ناخون و ابرو و لب و زبون و دندون و...
(بازم هست الان همینا یادم بود بعدا اضافه میکنم.....)
اینم غر غروی ما:
پایان.