ایلیا محمدیایلیا محمدی، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

ایلیا نفس مامان و بابا

روزهای تلخ و شیرین من و ایلیا...

1392/2/10 3:23
نویسنده : فرناز فرجی
537 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی سخته که قبول کنم وقتش شده...ناراحت

وقت گرفتن شیر مادر از تو...خیلی سخته ببینم بهانه هات و دلتنگی هاتو واسه شیر خوردن.

وقتی گولت میزنم و سرتو گرم میکنم تا حواست پرت شه دلم آتیش میگیره...تو یادت میره ولی من نه!دل شکسته

تو مشغول بازی میشی یا مشغول خوردن خوراکی ایی که جایگزین محبوبت شده.

ومن مشغول کلنجار رفتن با خودم...

خیلی تلخه که تورو از خودم دور میکنم و خیلی شیرینه که حس میکنم یه مرحله ی دیگه بزرگ شدی...لبخند

امیدم،مامانو به خاطر این گول زدن ها و دور شدن ها ببخش.دلتنگ حس گرمای صورتتم. خیلی.نگران

تلخ و شیرین

یک نمونه گول زدن(چشماش هنوز راضی نیست واسه خوردن نی شیر بجای شیر مامان)ناراحت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

سپید مامان علی
16 اردیبهشت 92 9:54
خیلی سخته خیلی...
اما باید با صبوری این مرحله رو پشت سر گذاشت
فدای چشمهای پر التماست بشم


مرسی سپید جونم.
مامان محمدحسن کوچولو
16 اردیبهشت 92 13:58
من تقریبا یک ماهی هست محمدحسنو از شیر گرفتم

سخت بود ولی بازم از اون چیزی که فکر میکردم خیلی راحت تر بود!!

من مرحله به مرحله شازده امو از شیر گرفتم

مثلا اگه 6بار تو روز شیر میخورد تو عرض یک هفته رسوندمش به 5 وعده هفته بعد 4 وعده و همین طور آهسته آهسته وعده هاشو کم کردم تااینکه رسید به مرحله ای که فقط روزا وقت خواب بین روزش ، شیر میخورد و شبا وقت خواب. تو مرحله آخر فقط شبا شیر می خورد که اونم بلاخره حذف شد

تقریبا یک ماه و نیم دو ماه رو پروژه از شیرگرفتن بچه کار کردم و درنهایت خداروشکر از نتیجه راضی بودم

فقط خواهشا هول هولکی و یک دفعه از شیر نگیرش خیلی اذیت میشه ... کوچولوهای دوس داشتنیمون تو این دوسال معتاد کوچولوهایی شدن که کم کم باید ترکشون بدیم اگه یدفعه بخوایم اینکارو بکنیم واقعا اذیت میشن.

یه چیز دیگه ام واقعا کمک کننده است تو آخرین مراحل که دیگه کلا میخواین از شیر بگیرینش اگه یه جایی جز خونه اتون باشه که دور و برش شلوغ باشه و بقیه حواسشو رت کنن خیلی هم خودتون هم بچه کمتر اذیت میشین

ایشالا موفق باشی



ممنونم عزیزم.
منم مرحله ایی شیر رو قطع کردم مثل تو.
آخرین وعده اش هم شبش بود که کلا قطعشده.
و خوشبختانه دو روزی هست که کلا یادش رفته.
سمیرا مامان اهورا
16 اردیبهشت 92 18:24
آخ فرناز جون منم ناراحت شدم چون میتونم درک کنم چقد واسه مادر سخته ولی انشاا... واسه ایلیای عزیزم راحت تموم بشه و شما هم خیلی عذاب نکشی
الهی فدات بشم که بهانه می می رو میگیری


آره خیلی سختههههه...گریهههه...
romina
18 اردیبهشت 92 1:42
خيلي دلم ميخواد زود ازدواج كنمو بچه دار بشمو اين حس شير دادنو تجربه كنم زن داداشم به مهرسامم شير نميده از وقتي به دنيا اومد شير خشك ميخوره چون همش ما مراقبش هستيم و خودش نيست مجبوره اين كارو بكنه با اونكه يكسر تو بغل منو مامانمه و همش بوسش ميكنيمو نازش ميكنيم ولي كمبود سينه ي مادرو حس ميكنه و خودشو هي ميچسبونه به سينه هامون به مامانم ميگم اخه بچه ي دو ماهه چي ميفهمه مامانم ميگه متوجه ميشه خداروشكر تو اين مدت لااقل شير خودتونو خورده فداش بشم مثل آقاهاست
نسرین مامان بردیا
18 اردیبهشت 92 2:04
موفق باشی فرناز جون... بالاخره باید طی بشه... براشون خیلی بهتره...در مورد بردیا که اینطور بوده... امیدوارم ایلیا جون هم به خوبی کنار بیاد... فدای چشمات خاله...
مامان ملیکا
18 اردیبهشت 92 10:14
عزیزم میگذرد به سرعت برق و باد اما عادتش بده که شیر بخوره وروجک ما که از شیر بدش میاد و بیشتر بهش ماست و بستنی میدیم
مامان یاسمین زهرا(خاله ندا)
18 اردیبهشت 92 15:24
خیلی سخته خیلی.آفرین پسر خوبم که راضی شدی بالاخره.خصوصی
ندا مامان ملینا
21 اردیبهشت 92 9:46
عزیزم این مرحله واقعا سخته .منم ملینا رو با اینکه 1 ماه گرفتم هنوز منتظر می می خوب بشه و اون بخوره . عزیزم قربون اون چشمای بی قرارت بشم .امیدوارم همه نی نی ها خیلی راحت بتونن با این قضیه کنار بیان .
مامان نوژا
21 اردیبهشت 92 11:24
واقعا سخته .خدا خودش کمکشون میکنه
الهه
22 اردیبهشت 92 7:46
خيلي سخته اما فرناز جون اين مرحله اي كه بايد انجام بشه. اميدوارم با خوشحالي و راحتي همراه باشه.
مامان ایلیا کریمی نیا
15 تیر 92 16:10
سلام خوشحالم که شما هم این اسم قشنگ رو واسه پسر گلتون انتخاب کردین امیدوارم همیشه همه بچه سالم باشن