ایلیا محمدیایلیا محمدی، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

ایلیا نفس مامان و بابا

یه قرار همسایگی ناگهانی 2

1391/12/15 21:07
نویسنده : فرناز فرجی
2,272 بازدید
اشتراک گذاری

امروز به طور ناگهانی و کاملا یهویی!!!تصمیم گرفتم به هدی جون وآقا مبین زنگ بزنم و دعوتشون کنم واسه یه قرار عصرونه ایی!!!چشمک

گوشی رو برداشتم و زنگ زدم به خونه ی هدی ...فکر میکنین چی شد؟؟؟

مبین جونم گوشی رو برداشت و کلی باهام حرف زد و احوال پرسی کرد!!! خیلی کیف کردم...خاله فدای صدات...به من زنگ بزن

خلاصه بعد از قرار و مدار حدود ساعت ٤ و نیم زنگ خونهمون به صدا در اومد و دوتا مهمون عزیزم از راه رسیدن...

ایلیا اولش لالا بود و مبین همش میگفت پاشوپاشو...ایلیا هم خیلی شیک و سریع پاشد و یکم اطراف رو نگاه کرد و کاملا کپ کرده بود...خلاصه بعد از ده دقیقه یخ بچه ها آب شد و حـــــسابی با هم بازی کردن...هورا

تو سروکله هم میزدن ... همدیگرو هل میدادن...بغل میکردن و در آخر میبوسین...ماچ

چیزی که تو قرارهای دیگه ندیدم همکاری بین اونها بود.که خیلی باحال بود...

iliya & mobin

خب بریم عکسا...از خود راضی

ایلیا قبل از اومدن مهمونها و قبل از لالا!!!(همون خنده ی معروف)نیشخندخیلی شبیه این اسمایلره است!khande

 

ایلیا اینجا تازه پاشده و مردده بیاد بیرون یا نه.! مبین هم نشست تا عکس بگیریم...قلب

مبین اسپایدر من ، در ارتفاعات و ایلیا بچه مثبت...یول

m&i

بازی هماهنــــــگ:با این برج قورباقه نیم ساعت در گیر بودن...متفکر

i&m

لحظه های آخر:مژه

i&mo

اینجا تازه یادشون افتاد چقدر همدیگرو دوست دارن...بوووس...

بوووس

داداش خیلی دوستت دارم...خیلی آقایی!!!خیال باطل

آقا ها

دلم برات تنگ میشه(بچه مردم رو له کرد!)

hugقلب

خیلی باحال بودن...خیلی خوش گذشت.قلب

پایان.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

هدی مامان مبین
17 اسفند 91 20:07
چقدر بهمون خوش گذشت...
میگم میدونستیم اینقدر روابط حسنه است هفته ای یبار همو میدیدیم...
مبین عکسا رو دیده...اول موتور ایلیا رو میخواد یعنی گیر داده هابعدشم خود ایلیا...میگه ایلیاااااا بیا باسی!


ای جووونبرای مبین...خاله فداااات...
مامان بهار
19 اسفند 91 17:03
آخی چقدر ایلیا جون لاغر شده، نکنه مثل بهار من بد غذا است؟ یادمه ایلیا تپلی بود....
اگه دوست داشتی به ما هم سر بزن...بهار 2 ساله شد


ایلیاخیلی لاغر شده آره بد غذاست...رو چشمم.
سپید مامان علی
20 اسفند 91 18:51
وای چه قرارهای باحالی معلومه حسابی به دو تا آقا کوچولو خوش گذشته خداحافظی عشقولانه پایانی منو کشته خیلی با حال بود
maman bahar
24 اسفند 91 1:26
ایلیا جونی دلم واست تنگ شده بود خاله جون ما باز دوباره اومدیم
درسا
28 اسفند 91 18:05
سلام خوشحال میشم به من هم سر بزنی
maman bahar
1 فروردین 92 1:56
من چند بار اومدم و نیومدی دیدی گفتن بازدیدی گفتن سالی پر از شادی و سلامت رو پیش رو داشته باشین عیدتون مبارک
مامان رانیا
2 فروردین 92 22:29
اخییییی عکسهای نازی بوس برای هردوتاشون