سفرنامه 2 کرمانشاه...
اگه بگم چی شد که رفتیم کرمانشاه و چرا زود اومدیم خودمم چیزی دستگیرم نشد...
پس بهتره از این جنبه اش بگذریم و بریم سراغ بقیه قضایا...
ما یهویی تصمیم گرفتیم بریم کرمانشاه و یهویی راه افتادیم و تا به خودمون اومدیم وسط راه بودیم!!!
خیلی خوش گذشت با اینکه تعدادمون تو ماشین زیاد بود.
جلو که عمو مجید نشسته بود،راننده هم که عمه جون بود و من و بابا و مامان بزرگ و امیر حسین هم عقب نشستیم...(دیگه خودتون قضاوت کنین)
اونجا هم مهمون یکی از دوستان عمه نادیا بودیم که اسمش افسانه بود و بماند که عاشقش شده بودی(جدی میگما)
همش میگفتی : افی...افی...میزدی تو سرت و میگفتی ای خداااا....خخخخخخخخ....
بگذریم...وای که چقدر رفتیم این ور اون ور و خوردیم...
باقلوا بستنی نوبهار...ساندویچ دونر.....دنده کباب...جوجه کباب....خورشت خلال...و....
دیدنیها هم رفتیم بیستون و پارک کوهستان.و محله های قدیمی.
بیشتر از گردش بخور بخور بود...
بریم ادامه عکس ها.
بیایین تو...
پارک زیبای کوهستان:
"
یکی از کبابسراهای طاق بستان:
اون فرفره هایی که جلوشون میبینین کار دست محلی هاست...خیلی بانمکن .
اینم از ایلیا وقتی بی اعصاب میشه اونم جایی که مهمونه...
توجه کنین میخواست اون گلدون آبی ها رو "ناز" کنه!!!مام نزاشتیم!!!
اینم از سفرنامه ی کوچولویه ما.