امروز من و ایلیا خونه ی هدی جون دوست خوب نینی سایتی و البته همسایه ی نزدیک ! دعوت بودیم. اول از همه از هدی جون تشکر میکنم که خیلی اذیت شد و خونش رسما ترکید!!! بزرگ تر شدن و تغییر رفتار نینی ها تو این قرار کاملا به چشم میومد... میشه گفت دارن بازی کردن با همدیگرو یواش یواش یاد میگیرن. (البته با جیغ و گریه و شیطنت!!!) خلاصه بگم خیلی خوش گذشت... عکسها تو ادامه ی مطلب: اول از همه صابخونه: آقا مبین جیگر طلا که حسابی باهام دوست شد و بهم میگفت مامان!!! بعد هم باران خانوم که شیکمش و رونهای تپلیش حسرت یه گاز رو دلم گذاشت...دفعه بعد انشالله آقا مهدی رو که نگوووو...عاشق اون چشمای نازشم...